نتایج جستجو برای عبارت :

تو حواست به من هست!

 
 
رهایم نکن خدا! بدون تو دنیا عجیب جای ترسناکی‌ست،چقدر می‌ترسم بدون تو از شب، از تاریکی، از سکوت...چقدر نگرانم، چقدر نفس کم می‌آورم...چقدر دلم برای لمس حضور تو تنگ شده این‌روزهاریشه‌هایم از دل خاک بیرون زده و معلق مانده‌ام میان زمین و هوای تو،منی که خودم را، منی که عزیزانم را، منی که همه چیز جهانم را؛ به تو سپرده‌بودم! حواست کجای جهان پرت شده این روزها؟!دارم می‌ترسم از دنیا، از زمین، از آدم‌هاریشه‌های بیرون زده‌ام درد می‌کند...حواست ک
و اینجا یه درس هم داریم.
که عشق، ترس داره؟ آره... عشق ترس داره. چون یه چیز خیلی قوی و محکمه.
اگه سالم نباشه، می تونه تو رو از همه زندگی بندازه... می تونه باعث هزارتا خرابکاری بشه.
پس دفعه بعد که خواستی عاشق شی، حواست باشه که عاشق نشی.
اگه دو طرفه بود و خیلی روون... اون موقع کم کم پیش بری.
حواست باشه که عاشق نشی... فرق بزرگی بین عشق تو به همسفرت و عشق تو به بقیه ی آدما نیست و نباید باشه.
تو قران هم نوشته که همسر شما، مادرتون نیست. حالا البته به این باید بیش
با موزیک من باشید با ♫ دانلود اهنگ شروعش مهم نیست ادامش مهمه به نام به حواست بگو از آبیتار بند به همراه تکست و بهترین کیفیت ♫
شعر : علی بحرینی | تنظیم قطعه : پدرام نیک نفس | میکس و مستر : آرمان مهربان
Download New Music BY : Abitar Band | Be Havaset Begoo With Text And 2 Quality 320 And 128 On Music-fa
 
متن آهنگ به حواست بگو آبیتار بند
ادامه مطلب
زندگیست دیگر ... همیشه که همه ی رنگ هایش جور نیست همه ی سازهایش کوک نیست حواست باشد به این روزهایی که دیگر بر نمی گردد ... به فرصت هایی که مثل باد می آیند و می روند و همیشگی نیستند به این سالها که به سرعتِ برق گذشتند... به جوانی که می رود، به میانسالی که می آید، حواست باشد به کوتاهی زندگی !
دانلود اهنگ مهرداد جم غمت نباشه من عاشقتم حواست به عشقت باشه یکم با کیفیت 320
ریمیکس مهراد جم غمت نباشه دانلود ریمیکس جدید مهراد جم به نام غمت نباشه Download New Remix Mehraad Jam Called Ghamet Nabashe. ... ریمیکس آهنگ غمت نباشه مهراد جم ... غمت نباشه من عاشقتم … ! حواست به عشقت باشه یکم
دانلود آهنگ جدید مهراد جم به نام غمت نباشه Download New Music Mehraad Jam ... غمت نباشه من عاشقتم حواست به عشقت باشه یکم کاریت نباشه تو فقط بخند با تو ...
غمت نباشه من عاشقتم حواست به عشقت باشه یکم کاریت
سلام والی شهر قلبم .دیشب درب شهرتو باز گذاشته بودی ..نگهبانهای دروازه ی شهر  بخواب رفته بودند .حواست به شهرت هست ؟ سر دیوارها کماندارهارو مرخص کرده بودی ؟!! صدایجارچی نیمه شب رو نشنیدم ! کسی نگفت " اسوده بخوابید ...شهر در امن و امان است !"دیشب شهرت در امن و امان نبود ؟ !!!کجا رفته بودی  که ملازمان از غیبت چشمان بیدارتو  نه بیدار بودند و نه جار زدند و نهکمان بدست گرفتند ؟؟حواست به شهرت نیست عزیز...حواست به شهرت نیست .!!!!
امید جاهد حواست هست
دانلود آهنگ بسیار زیبای امید جاهد بنام حواست هست
پخش آنلاین و لینک دانلود پرسرعت آهنگ حواست هست با صدای امید جاهد
شعر مهدی میرزایی ملودی مهدی میرزایی تنظیم مهدی بداقلو
میکس و مسترینگ مهدی بداقلو
لینک مستقیم دانلود آهنگ ایرانی حواست هست امید جاهد با بالاترین کیفیت
دانلود آهنگ جدید امید جاهد بنام حواست هست
دانلود موزیک امید جاهد بنام حواست هست با لینک مستقیم و پخش آنلاین
آهنگ ایرانی امید جاهد بنام حواست هست
Omid Jahed Havsaet Has
قراره هر روز به عنوان صبحانه برای خواهرم "آرد بیریو" (آخرش بر وزن آخر رونالدینیو) بپزم. یه چیزی تو مایه‌های حلوای شل و آبکیه. از اونجایی که تا حالا حلواهای من نود و نه درصد مواقع خراب و صددرصد مواقع کم‌رنگ در اومدن، این بار با خودم گفتم حواست باشه بذار آرد قشنگ قهوه‌ای بشه، بعد آب اضافه کن. حواست باشه، حواست باشه. حواسمم بود ها، ولی بازم کرم‌رنگ شد :| می‌دونستم که خواهر همچو چیزی را نخواهد خورد. فلذا تصمیم گرفتم توش پودر کاکائو بریزم. دیدم پود
زندگی پر از بالا و پایینه...
اونی که فکر می‌کنه داره تمام تلاشش رو می‌کنه که یه قصر بسازه برای آرزوهاش که بره اون بالا و قدش برسه تا تو رو ببینه، شاید حواسش نیست و آجراشو داره از پایهٔ برج و باروی تو برمی‌داره!
پس حواست باشه... 
نه! حواست نیست! 
حواست نیست که چی دلش می‌خواد و کی باید نازشو بکشی، عشق قاقالی‌لی نیست که هروقت بچه پاشو کوبوند زمین بدیم دستش تا بچپونه تو حلقش و ساکت بشه! که اگه این کار رو کردی طرفت دیگه هیچ‌وقت نمی‌فهمه عشق چیه! 
چر
دانلود آهنگ جدید یاشار مینایی به نام حواست کجاس
Текст песни Havaset Kojas Yashar Minaei
داری میری و حال من بدتره یکی دیگه نازتو میخرهТы уезжаешь, и теперь мне хуже покупать другую
بگو عطری که داده بودن بهت داره از تن عاشقت میپرهСкажите, что аромат, который вам дан, заставляет вас влюбиться
داری میری آوار میشه تنم به هرکی واسه موندنت رو زدم

ادامه مطلب
 
 
حواست باشه اگر در دوران بحران به چیزی یا کسی وابسته شدی، عادتش می‌تونه ویرانگر باشه. 
 گاهی یک لحن، یک احساس یا حتی پیام‌هایی که هر روز تکرار می‌شن و با خونسردی ازشون می‌گذری، وابسته‌‌َت می‌کنن.
 چنان وابسته‌َت می‌کنن که گیر می‌افتی.  
حتی در دوران رهایی از بحران، گیر می‌افتی و این همون خودفریبی‌ست. 
این که خیال می‌کنی اون‌ها نجات‌دهنده بوده‌ن. 
شاید اینطوری باشه و شاید هم نه...
 می‌دونی که من آدمِ حکم قطعی دادن نیستم، اما حواس
متن ترانه لجباز از سامان جلیل

متن آهنگ لجباز سامان جلیلی
هی حواست به منم باشه قلبم به تو گیره آخه میدونی عشقت بدون تو میمیره
از من عاشق مغرور چی میخوایی دیگه بسه از من عاشق مغرور چی میخوایی دیگه بسه
انقدر گیرته این دل از هیچی نمیترسه
هی حواست به منم باشه قلبم به تو گیره آخه میدونی عشقت بدون تو میمیره
لجیازیام بهونست قلبم برات دیوونست خودم هواتو دارم
حرفاتم عاشقونست شونت برام یه خونست جز تو کیو دارم
این دل باهات میمونه بارون دونه دونه داره م
حس عجیبیه. که دو هفته دیگه عروسیته و قراره منتقل بشی به منزل جدید. با تمام پیچیدگی ها و سختی های قبول مسولیت.
به خیلی چیزا باید حواست باشه. قراره روال خیلی چیزا چیده بشه. از اول هر طوری رفتار کنی همون طوری ازت تا اخر انتظار میره.
خیلی باید حواست باشه که چه چیزایی مطلوبت هستن و چه چیزایی برات خط قرمزن و چی برات مهمه.
روی چیزایی که برات مهم هستن شوخی و تعارف نداری. سعی کن برای همونا مذاکره کنی. روی چیزای دیگه سعی کن بگذری. نه به خاطر اون. به خاطر خود
من استاد بی نظمی ام، میتونم در سطح دکتری بهترین دانشگاه های جهان تدریسش کنم. تمام تئوری های تئوریسین ها در رابطه با نظم رو ظرف سه ثانیه رد میکنم. تا الان هیچکی رو دستم بلند نشده...پس قبل از اینکه توصیه ایی بکنی حواست رو خوب جمع کن.
دانلود آهنگ غمت نباشه من عاشقتم مهراد جم+با دو کیفیت عالی
Download New Music by Mehraad Jam Called Ghamet Nabashe from hitmusics
بعد از آهنگ موفق شمال مهراد جم موزیک جدید وی بزودی از رسانه هیت موزیک منتشر خواهد شد..پس با ما باشید

متن آهنگ غمت نباشه من عاشقتم مهراد جم
Mehraad Jam Ghamet Nabashe Lyrics
دلم میخواد با تو یه جای دورو که نباشه هیشکی خودت میدونی که الهی کور بشه نبینه اونی که عشق میون ما رو اگه دلت بخواد بری نمیذارم اصلا عشقم زوریه نمیشه که از من دل بکنی بری از همه تو سری ببین کار
توالی چند رویداد، تصویری از آینده رو در ذهنم ساخت که خیلی دوست داشتنی بود. هرچند فقط تصویر دوست داشتنی بود؛ حسی که بهم می داد، غربت عجیبی داشت. شبیه کسی که همه چیز رو ترک می کرد... حتی خودش رو. غمگین بود... تنها بود... ولی دوست داشتنی بود... 
 
 
اینکه دوستت دارم سرمایه ی تو هست.
هربار که می بخشمت دارم از دوست داشتنت بهای خطات رو می پردازم.
حواست هست داره از سرمایه ت کم میشه؟ 
چقدر خسته ام. انگار نه انگار شروع مسیر هست.
راستی این همه بی رحمی و بی انصافی حالت رو خوب میکنه؟
این کلافگی بیهوده نیستخبرهایی هست که خبر نمیکنندولی ناگهانحواست را پرت میکندبه دلت آشوب می اندازدبه فکر وا میدارندنتو فکر میکنی چه شده؟در این بی خبریخبرهایی هستکه مرا به فکرت وا میداردچشم بستن فایده ندارد..وقتی همه ی این احساسات در وجودت قِل میخوردوقتی باور داری او دِل آشوبست ولی نمیدانی،خبرِ دِل آشوبیستولی همه اش در بی خبری..و در همین بی خبریهاست..که آدم دِق مرگ میشودو دِل که آشوب شدکلافه گی از سر و رویت جریان میگیردوقتی دستت بند به هیچ ب
فقط حس دوست داشتنه که باعث میشه از حال خودت خارج بشی ازخواسته هات دست بکشی و کارهایی رو با میل انجام بدی که هرگز فکرشو نمیکردی
همش فکر میکنم ازدواج و مادر بودن سخته چون زمان و انرژی و مراقبت تمام وقت میخواد! اما انگاری علاقه برات آسونش میکنه.. جوری که باید حواست باشه خودتو فراموش نکنی!
راه را روشن و واضح ساختی و جانشینانی اختیار کردی و نگهبانی پس از نگهبان و از زمانی تا زمانی دیگر و برای برپا داشتن دینت و حجتی بر بندگانت برای اینکه حق از جایگاهش برداشته نشود و باطل بر اهل حق پیروز نگردد.(فرازی از دعای ندبه)حواست هست و خیالم راحت است.حواست هست و من بدون نگرانی کتاب می خوانم و داستان می نویسم و با دوستانم می خندم.به گلدان ها اب می دهم و شب قبل از امدن پدر به خانه برای خستگی هایش چای دم می کنم.
وقتی حواست هست ته دلم ارام است.همه چی
بهش میگم حواست به دلتنگی من هست ؟
میگه لازم بود میخواستم شفاف سازی کنم 
میگم کی ببینمت 
میگه هر وقت بخوای 
میگه نگرانتم
...
 سیاره پرحرف شده بود  
با هر حرفی که میزد چشمای من قلبی میشد 
و دلتنگی من بیشتر 
#سیاره_جذاب_من  
دینگ دینگ طاقتش تموم شده فقط برگرد
راه را روشن و واضح ساختی و جانشینانی اختیار کردی و نگهبانی پس از نگهبان و از زمانی تا زمانی دیگر و برای برپا داشتن دینت و حجتی بر بندگانت برای اینکه حق از جایگاهش برداشته نشود و باطل بر اهل حق پیروز نگردد.(فرازی از دعای ندبه)حواست هست و خیالم راحت است.حواست هست و من بدون نگرانی کتاب می خوانم و داستان می نویسم و با دوستانم می خندم.به گلدان ها اب می دهم و شب قبل از امدن پدر به خانه برای خستگی هایش چای دم می کنم.
وقتی حواست هست ته دلم ارام است.همه چی
امروز خیلی هی حالم خوب نبود و اذیت بودم و فلان؛ بعد الآن آب خوردم دندونم هم درد گرفت و دیگه دیدم نمی‌توانم. :)) به مامانم می‌گم چرا نمی‌میرم راحت شم و زده زیر خنده که دیوونه‌ای تو به خدا :)) بابابزرگت تو ۸۰ سالگی اینو می‌گفت اون وقت تو به خاطر این دردای کوچولو این طوری شدی. 
راست می‌گه ولی خب چی کار کنم. :)) 
ولی جدی زندگی خیلی دردسر نیست؟ هی حواست باید به کلی چیز باشه و سخته خب. از دستت در می‌ره دیگه.
اگه تو اون سنی که باید جهاد اکبر داشته باشی، سنت که بالاتر رفت جهادت میتونه اصغر باشه! چون با تلاش هات یاد گرفتی چطور یه ویژگی و کار خوب را در وجودت زنده کنی ... اگه یکم کج رفتی ، زودتر و راحت‌تر میتونی گوش خودت را بپیچونی و بکشیش تو راه!
+البته که باید همیشه حواست جمع باشه
سنت هرچی کمتر باشه سبک تری...سبک که باشی راحت تر از خدا اطاعت می کنی
و...
 
کنعانی: داور در ابتدای مسابقه به خلیل‌زاده اعلام کرد حواست جمع باشد به من (قبل از بازی) گفته‌اند اگر حرف بزنی باید به تو کارت بدهم ‌‌داور به لیست خود نگاه می‌کرد اگر بازیکنی کارت زرد داشت به او کارت نمی‌داد اما اگر اسمش در لیست نبود سریعا کارت زرد را نشان می‌داد 
زندگی رنگ خودش را دارد. هر روز طلوع و غروب خورشیدش را به ما زمینیها نشان میدهد..  
باید به این زندگی در جریان گفت:   تو که خسته نمیشی..  ولی حواست باشه عمر مارو خیلی داری زود میگذرونی! 
البته جای تشکر هم داره که داره میگذره..   ولی گاهی تلخ که با هیچ عسلی نمیشه خوردش و فقط باید تحملش کرد..  
آهای زندگی روزهای خوب و شیرینت کجا جا مانده است..!؟ 
سلام !! حال شما؟!
اونطوری ک گفتی 
اگه نخونده باشی و نفر 13 عم شده باشی 
معنیش اینکه یا خیلی خوب دادی الا رغم نخوندنت 
یا سوالا اسون بوده 
یا اینکه بچه های دیگه هم نخوندن
یا اینکه بچه های دیگه هم شبیه من و توعن و اونقدراهم شاخ نیستن 
منم 15 عم امتحان دارم :)
پسر حواست ب عمومیا هم باشه ها 
یوخ ب خودت نیای ببینی فارسی و عربیت جا مونده ها
دل می دی به کار... وقتی که گروهی باشه، بقیه ای هم هستن اون وسط که باید در نظر بگیری. پس سختیش بیشتر از اینه که فقط خودتو در نظر بگیری. مثلا اگه یکی صادق نباشه، یا کلی تر اینکه هر چی آدما بیشتر به نفس خودشون وصل باشن، سخت تر می شه.
و باید حواست به اصرارهای گول زننده بقیه هم باشه، جهت دهی های اشتباه... در واقع حواست بیشتر به خودت باید باشه. که گول ابعاد نفسانیت رو نخوری و کماکان کار درست انجام بدی... هر کسی از یه وری می کشه. انگار ما ها رو نفس هامون می ک
به نام "او"
دیدم.. کودکی که مستقیم به چهره مرگ می‌نگریست!
شاید مرگ او را با خود برده بود...
به خودم اندیشیدم که در فکر بودم که آیا روزی باد ما را با خود خواهد برد؟
سبک کردم اندیشه را شاید که قلب سنگین شود!
دیدم در مرز انسانیت قدم میزنم... به دنبالی خلوصی که نیست!
دیدم... انسانی را که عاشق شده بود... میبینی؟ اشک هم با اشک فرق دارد!
همانطور که خلوص با خلوص! حتی خلوص اشک با خلوص اشک فرق دارد!
یادم آمد خلوصی کهنه را که دیگر نیست!
دوستی آمده بود... سرشارِ اشتیا
تصویر از: موزیک ویدئو The Human Race - اثر Three Days Grace
قاف به من می‌گفت: «مشکل تو اینه که خیلی گاردهای سفت و محکمی داری. مشکل تو اینه که از خودت حرف نمی‌زنی. ولی الان که اسنیف کردی، انگار که گاردهات فرو ریخته.»
این مشکل گارد داشتن من و حرف نزدن از گذشته‌ام، حرف نزدن از این که چی هستم مسئله بزرگی داره می‌شه برام. به این صورت که امیرحسین هم بهم گفت، گفت که "تو مدام فکر می‌کنی تحت نظری. احساس می‌کنی که همیشه بقیه دارن تو رو می‌بینن.." حالا نه دقیقا به این ص
(یه قسمتی رو بدون حرفی می‌ذارم کنار... ولی خودت میدونی)
همینه. باید بدویی. خسته نشی. حواست پرت نشه. "دلم می‌خوادها" رو بندازی دور. رشته‌ی غم و بی‌حالی و تنبلی رو از سر باز کنی. نفس بکشی حتی اگه سخت باشه. حتی با دنده‌ی شکسته. حتی با هوای‌ کثیف اطراف.
درجا نزنی. نگاهت به همون افق هرچند دور ولی قشنگ باشه حتی وقتی درمونده‌ای. باید یاد بگیری بگذری. بگذری از بقیه برای خودت. بگذری از خودت برای بقیه. بگذری از بقیه برای خودشون. حتی از خودِ خودت برای خودت.
ح
هی دنیا ! حواست هست که تو چه قدر به ماها بدهکاری و عین خیالت نیست؟
 کلی روز خوب بهمون بدهکاری،  به من یه جور ، به اون پسر فارغ التحصیل بی کار یه جور ، به اون مرد 50 ساله که در آستانه ی دهه ی ششم زندگیش پشتوانه ی مالی نداره یه جور ، به اون بچه ی پشت کنکوری که آینده ی مبهم گذاشتی تو کاسه اش یه جور ، به اون مادر صبور که پای قد کشیدن فرزنداش از خودش مایه میذاره یه جور...
تو به مردم ساکن این مختصات جغرافیایی بیشتر  از جای دیگه بدهکاری ! و خب ذاتت هم درست مث
اونی که دارن حقشو ناحق میکنن
دوماه داره میدوئه باز اونا قویترن 
دیشب تا صب نخوابیده و از بی انصافی آدما شوکه اس و باورش نمیشه ذات آدم میتونه انقدر بد باشه
کیه؟؟کیه؟؟
مَنَم مَنَم مَن مَن
خلاصه که با ذکر خدایا جز تو کسی و ندارم حواست باشه یکمم سمت منو نگاه کن کفه ترازوی اینور سبکه سپردیمش دست خودش
دعا کنید برای عدم وجود اعتماد بنفس در وجود این جانب که بره بالا بلکه یه ذره کم بشه نا امیدیمون
خدایا یه لیست بهت میدم لطفا منقرض یا محوشون کن. 
از دخترای چاپلوس گروه درسی گرفته تا آدمای جوگیر مزخرف.
من درکشون نمیکنم.
من درکشون نمیکنم و حالم از تک‌تکشون به هم می‌خوره. 
الان دلم یه خونه توی یه گوشه از اروپا و دور از هربیماری و جنگ و درگیری‌ای میخواد که سر کوچه‌ش کتابفروشی باشه و دوتا گربه جلوی درش. و توشم پر از گل و گلدون. 
 
لطفا حواست به گلدونای دفتر خانم ردموند هم باشه.
 
آقا(؟)ی آشنا...
شما با گلشیفته فراهانی دیده شدید، با اصغر فرهادی صداتون رو به دنیا رسوندید...
اون وقت فکر کردید ما با گاندو گنده نمی‌شویم؟! ما گنده بوده‌ایم. اتفاقا رو دست همه گنده‌هاتون، تو همه عرصه‌ها هم بلند شدیم.
مدیونی اگر فکر کنی کسی به جز همین گنده‌ها، گاندو رو ساختن و اصلا گاندو رو رقم زدن...!
ما گنده‌ایم... بیشتر حواست رو جمع کن که گاندوی بعدی رو رقم نزنی، چون شکارچیان گاندو گنده‌تر از تفکرات و تخیلات تو هستند و «داستان گاندو ادامه دا
حواسم به هیچی نیست. امروز بعد نود و بوقی رفتم آرایشگاه خانمه بهم گفت آبروی راستت داره خالی میشه از تو حواست هست بهش. گفتم نه اصلا. گفت حالا بهش فکر نکن فقط تقویتش کن. از اون ور گوشیم نوتیف میده menorrhagia ات دو هفته است که عقب افتاده داری چه غلطی میکنی؟! هوووف دارم تو اوج جوونی پرپر میشم که! تازه هنوز به نصف اون چیزهایی که میخواستم هم نرسیدم روزها استرس دارم و شب ها خواب های اضطراب آور میبینم نتیجتا نه شب آرامش دارم نه روز و نتیجه اش میشه این 
 
این دیکشنری گوشی‌ها خیلی باعث آبروریزی میشه اگه حواست نباشه. با یه خانمی در مورد عدم امکان زدن ماسک موقع اصلاح سر و صورت در ارایشگاه مردونه صحبت میکردم.
پیام رو ارسال کردم: چون اگه شورت باشه که باید برداشت برا زدن.اگه موی سر باشه، کش ماسک مانع زدن بغل و پشت سر میشه!
 
نمیدونم دیکشنری گوشی چطور ریش رو به شورت تغییر داد ولی خداروشکر با این خانم یه کم راحتترم و فهمید اشتباه دیکشنری بوده! :))))
 
 
اگه تو اون سنی که باید جهاد اکبر داشته باشی، سنت که بالاتر رفت جهادت میتونه اصغر باشه! چون با تلاش هات یاد گرفتی چطور یه ویژگی و کار خوب را در وجودت زنده کنی ... اگه یکم کج رفتی ، زودتر و راحت‌تر میتونی گوش خودت را بپیچونی و بکشیش تو راه!
+البته که باید همیشه حواست جمع باشه
سنت هرچی کمتر باشه سبک تری...سبک که باشی راحت تر از خدا اطاعت می کنی
و...
 
این جهاد اصغر اون جهاد اصغر نیست منظورم جهاد سبکتر با رنج کمتر هست
سلام دوستای گلـــم و خواننده های گرامی :))
خیلی وقته ننوشتــم قریب به ۲۰ روز شایدم بیشتر یا کمتــر !!درگــیر بودم درگیر یســـری کارا که هنوز خستگی و بی خوابیاش توی تنمـــه ! واقعا هنوز نمیدونم کار درست رو من کردم یا نه دو هیچ از زندگی باختم ...
این روزا فقط بدو بدو بــودم !
اینکه آرومم اینه که دیگه با هیچ کسی هیچ حرفی نـدارم ...
خدایا یکم خودت از اون بالا حواست به مـا بنده هات باشه ممنونت میشیم
بازم دم شوهرخواهر گرم. از شهرستان زنگ زده و روز معلم رو تبریک گفته و میگه روز تو رو نباید فراموش کرد چون تو حواست به همه چی هست. روز مو فرفری ها، روز چپ دستها، روز چاقها، روز باستان شناسها، روز تولد و سالگرد ازدواج و عقد من رو همیشه به من تبریک میگی شوهر خواهر گرامیم رو تونستم خوب معرفی کنم؟!
+ از مجموع ۳ جاری و ۱ خواهر شوهر و ۱ شوهر خواهرشوهر و ۲ برادرشوهر  معلم هیچکدام برایم پیام تبریک ندادند. من نیز محبوبیم کلا ما معلمها اینجوری هوای همو داری
چشمت، گوشت، شامه‌ات، چشایی‌ات، لامسه‌ات و خلاصه تمامی حواست اگر بدون هیچ عیب و نقصی هم کار کنند، یک چیز که نداشته باشی، همه‌ی آن‌ها لنگ خواهند بود!عقل که نداشته باشیم، می‌شویم سیستم بدون پردازنده، می‌شویم مدرسه‌ی بی مدرّس، می‌شویم لشکر بی‌فرمانده!امام یعنی همین!«خدایی که برای حواس ما امامى گذاشته تا ادراک آن‌ها را تصحیح کند، چطور ممکن است همه این خلائق را در شک و سرگردانى و اختلاف وابگذارد و امامى براى آنها معین نکند .
 
با تو ام.
 
حواست هست که دارم آب میشم؟ :)
 
ما حرف زدیم
قرار گذاشتیم
من تلاش کردم. کار کردم
به امیدِ تو : )
 
 
بی‌وفا
حالا داری با یکی دیگه قرار میذاری؟
واسه یکی دیگه شعرِ منزوی میخونی؟ :)
دیوانه جان ...:)
 
فکرِ دلِ من هستی؟ :)
 
حاضر نشدی
بشینیم دو کلام حرف بزنیم.
چرا آخه؟ :)
 
نشنیده رفتی . . .
 
این رسمش نیست خانم همزه.
 
 
 
تو میدونستی برات شعر گفتم؟ :)
موند.
شاید نوشتم. نمیدونم!
 
 
آهای
میدونم با اون آقا پسری :)
ولی خب قبول نداری خیلی نامردی؟ :)
و من چه ب
بهش گفتم: «ببین بعد به یه جایی می‌رسی که این آتش‌فشان تو قلبت رو می‌تونی کنترل کنی، می‌تونی تصمیم بگیری کی و کجا گدازه‌ها بریزن بیرون. می‌تونی گدازه‌ها رو آروم بریزی تو قالب کیک که شکل بگیرن و آتیش دلت رو شسته‌رفته و تر‌وتمیز بذاری جلوی بقیه.
می‌تونی موقع نوشتن عمیق‌ترین دردای روحت، حواست به رعایت همهٔ علایم نگارشی و نیم‌فاصله و... باشه.
این‌جا جای خاصیه.»
 
گاهی از دلم هیچ صدایی نمی‌شنوم. گاهی حس می‌کنم مرده.
اگه بتونم دلم رو خوش‌حال کنم، می‌برمش جایی که هم‌دیگه رو می‌دیدیم، می‌شونمش رو به روی پنجره‌ تا لحظه‌ی اومدنت رو ببینه. وقتی داری با لبخند همیشگیت نزدیک می‌شی، محکم می‌گیرمش تا از جا کنده نشه. اون روز واسه‌ی هیچی عجله نمی‌کنم، بهش فرصت می‌دم تا خوب نگات کنه. عطرت رو دوست داره، انقدر اونجا می‌مونم تا تنت رو نفس بکشه.
همیشه وقتی حال دلت خوبه، زمان همراه خوبی نیست. تندتر و تندتر می‌
دوست داشتم تو را در اتوبوسی ببینم،حواست نباشد و خوابت ببرد،من هم زل بزنم و زیر لب بگویم:چه غوغایی به پا کرده چشمانت...اگر ناگهان بیدار میشدی و مرا می دیدی،هرچقدر هم صدایم می کردی باز هم نمی شنیدم،سخت است جدایی از فکر رویاها،مگر اینکه اتوبوس سرنوشت ناگهان از حرکت بایستد،تو پیاده شوی و سرنوست من بپیچد داخل کوچه ی علی چپ،راستی گندمی،چند نفر تابحال با این قدر فاصله ناگهانی هم را در اتوبوس دیده اند؟یا چند نفر زنده از کوچه ی علی چپ بازگشته اند؟
ن
دیروز سر مسئله‌ای از این که آقای همسر این زحمت من رو ندید و یک مورد ضعف کار رو به روم اورد، ناراحت شدم. بعد شروع کردم به فکر کردن به کارهایی که می‌کنم و آقای همسر توجهی نمی‌کنه، بعد چند تا از کارهای ساده‌ای رو که هر روز انجام میدم و شده جزو کارهای روزمره اما کلی ارزش داره و حواسش نیست، برا خودم لیست کردم. اما یهو یه جرقه تو ذهنم زده شد که چقدر خودت حواست به کارهای روزمره و ساده‌ای که آقای همسر هر روز انجام میده هست؟!!!
تا کی دعا می کنی؟
تا آنکه بخشدم کریم!
از چه فرار می کنی؟
از من خویش، می رَمم!
سوی کجا میروی؟
سوی نگار می روم!
هم ره خود چه می بری؟
سوز و گداز می برم...
 
 
واسه اینکه از چیزای خوب پُر بشید
اول باید جای خالی داشته باشید
پس خالی کنید...
بریزید بیرون همه ی آت و آشغالا رو...
 
بِمَحَبّتِکَ یا أمَلَ المُشْتاقین...
چقدر این جمله رو دوس دارم
به محبت تو ای آرزوی مشتاقین
یجورایی میگه خدا 
دارم به عشق تو خالی می کنم
حواست به ما هم باشه
خودت پرُش کن...
تو همه آرزوی
حواست هست؟ تمام راهها رو دارم خودم تنها میرم‌
خودم تنها دارم بزرگ میشم.
جاهایی که میتونستیم با هم پیش بریم رو خودم تنها دارم تجربه می‌کنم.
مگه نه اینکه گفتن زن و مرد در کنار هم تکمیل میشن؟
پس چرا من تنها دارم تکمیل میشم.
همیشه از خدا خواستم بهترین باشم تا بعدا به مشکل نخورم.
ولی نه اینکه من کوله باری از تجربه بشم و بعدا تو بیای.
این همه بهت می گن قدرت نه گفتنت رو ببر بالا ، اما شاید حواست نباشه که به دیگران هم همین حرف رو می زنن و ممکنه هر لحظه تو شرایطی قرار بگیری که طرف مقابل به تو نه بگه !
آیا واقعا انقدری رشد کردی که ناراحت نشی ، دلخور نشی یا حتی پشت سرش حرف نزنی که فلانی بی معرفته چون من یه چیزی ازش خواستم بهم نه گفت ؟
حالا این " نه " فقط خود کلمه نه نیستا ؛ وقتی یه رفتار اشتباهی رو مرتکب بشی و دیگری بهت تذکر بده هم یه جور نه گفتن به حساب میاد ، یا وقتی دوستت میاد و تو رو
متن نوحه حواست هست به موهای سفید سرم

جلوی آیینه خودمو میبینم 
خیلی تغییر کردم 
جدی جدی با 
روضه های تو 
خودمو پیر کردم 
باور من اینه که 
همیشه تو زندگیم 
من عوض شدم ولی 
تو حسین بچگیمی 
حواست هست 
به موهای سفید سرم 
چه قدر امسال 
از گذشته شکسته ترم 
حواست هست نوکرت 
داره پیر میشه 
بخرم ببرم به حرم 
داره دیر میشه
دوست دارم دوست دارم
همه شب هامو غم تو طی کرد
ببین که آشوبم تو روضه ها آقا
منم مثه نوکر به سینه میکوبم
قربون لبات برم از عطش نفس برید
خدا حواسش به همههههه چیز هست! یعنی مُردم براش، مُردم!!! 
فقط تو باید حواست بهش باشه و بفهمی چی می گه.
چجوری؟ خودت باش! خود چیه؟ خدایی که تو دلت هست. که خودت خدایی. بله! 
سختی هم هستاااا، ولی برآیندش اینه که مردم واسه خدا و این هارمونی قشنگی که به زندگی داده. 
 
اینم بسیار با مناسب هست باهاش گوش کنی مهسای آینده جانم:
https://soundcloud.com/rosmusicofficial/a9jpafmfjceo?in=user-174476361/sets/8h1kwnbzncbl
خواستم بنویسم  الان که بهار شده، حال دل خودت را خوب کن بی‌خیالِ خیلی‌ها،  خواستم بنویسم حواست باشه  بهار مثل پاییز نیست که به ظاهر یک فصل ِ اما انگار که یه سالِ ، بلکه بهار واقعا یه فصلِ،بهار خیلی زود تمام می‌شه، تا می‌تونی نفس بکش در هوای بهار  حتی با وجود این روزهای خود قرنطینگیدلگیر خوبی‌های بی‌جوابت هم نباش ،تو بخاطر دل خودت مهربان باش ، تو وقتی خوب باشی روزی آدمها دلتنگ خوب بودنت میشن و فراموشت نمیکنن ،مطمئن باش ،خوبی فراموش نم
بسم الله
 
یکم :
به هر حال اسباب کشی به آدم نشون میده که خیلی چیزها لازم نیست تو زندگی باشن و فقط چون یه موقعی گذاشتیشون یه جا موندن همونجا و جا گرفتن و حواست بهشون نیست.مثل خیلی از آدم هایی که هر روز کنارشون هستی ولی اضافین در واقع!
 
دوم :
 
بخش های بیمارستان رو دارم تند تند رد میکنم و تلاش میکنم که یاد بگیرم ولی انگار یه چیزی همش کمه که نمیدونم چیه.شاید انگیزه شاید فکر درست یا هر چی.به هر حال این راهِ درست نیست.تقریبا مطمئنم.
 
سوم :
 
پاییز بهتر
صبح یه خانم روی پشت‌بوم ساختمان روبه رویی با گرم‌کن فسفری نرمش می‌کرد. بین نماز ظهر و عصر یک دفعه صدای دهل از تو کوچه اومد. برای دقایق کوتاهی همه از پنجره‌ها تماشا میکردن. احساس می‌کردم اون دو نفر با دهل و سورنا؟ اون پایین آدم‌های بزرگی بودن. یک سری شیرینی محلی سرخ‌شده هم درست کردیم. این شعر رو دیدم؛
دوزخ شَرَری ز رنج بیهوده‌ی ماست
فردوس دمی ز وقت آسوده‌ی ماست
خدایا ممنونم که حواست به من هست. کنار تو آرامم. بهت نیاز دارم.
حالا الان من یک چیزی می‌گویم و شما می‌خندید و باور نمی‌کنید‌؛خودم روزهای اول مدام غر می‌زدم و دلم آرام و قرار نداشت.اما می‌خواهم بگویم این روز ها،اوج از دست دادن روزهایی که بدون کرونا می‌تواستند خیلی قشنگ‌تر باشند و اوج دوری از آدم ها و مکان دوست داشتنی‌ام،ته ته دلم ثبات دارد.آرام و متین نشسته یک گوشه و سرش گرم حسینِ جان و رحمة‌للعالمین و باب‌الحوائج است.دلِ دلم،گرم است به همین زیبایی‌ها،به همین آدم ها و آدم‌هایی که خادمشان شده‌ان
چند عکس عاشقانه میبینی
یهو یاد بوی عطرش میوفتی به طوریکه انگار کنارت نشسته
دستاشو تصور میکنی
صداشو
و بوم! تو وارد وادی نابودی شدی
بهش زنگ میزنی صدای بعد از خوابش رو که خیلی دوست داری میشنوی یه مکالمه معمولی رو پیش میبری
و خداحافظی میکنی
و گریه میکنی به اندازه یک ربع یا بیشتر بعد اشکتو پاک میکنی با سردرد مبارزه میکنی میشینی پشت میز کتابخونه و  درس میخونی و حواستو جمع میکنی که حواست جمع باشه :) 
بله تموم شدن در ثانیه نیست 
بله من اینو میدونستم 
میتونم تمام این مسافت رو چارتار گوش بدم... 
تمام این مسیر، تمام بلوار بهشت ، تمام چمران ، تمام عفیف آباد، تمام ارم
میتونم همه شون رو راه برم و با صدای بلند بخونم :
"من ایستگاه آخرم،عبور آخرین قطاری
در امتداد ساقه ام،تو ارتفاع بی مهاری"
 
بیای ته باغ ارم و برای اولین بار دستم رو محکم بگیری 
بیای عفیف آباد و محکم بغلم کنی و من دلم هری بریزه
بیای تو اون پیاده رو ها همه ی اردیبهشت ها رو قدم بزنیم و تو برام آهنگ کوردی بخونی 
دست بکشم رو تر قوه ت و تو حو
همین چند سال پیش بود.
میانه ی اردیبهشت، اوج بهار، همراه رایحه ی شکوفه ها آمدی.
هوا گرم بود، آسمان آبی و هیجان دیدنت نفس گیر.
نمی دانم تو چند بار جلوی آینه دست روی ته ریشت  کشیدی؛ اما من ده بار رنگ شالم را عوض کردم.
بار اول را می گویم. هوا گرم بود، قلبم پر از طپش تو و دستانم از اضطراب دیدنت سرد.
تو خجالتی بودی و من کم حرف.
لبخند زدم و گفتی:
"چه جو سنگینی! تا به حال اینجوری نشده بودم!"
تا به حال؟ و من آن قدر محو چشمانت بودم که نپرسیدم:
"تا به حال؟ مگر چند
بعضی وقتا که بی خوابی به سرم میزند مثل الان، پا میشم و نماز شب می خونم.
اما الان ... .
غروبی که داره میاد، شام شهادت پدر بزرگوار امام زمان(عج) است.
محمد جان این روزا رو به حرمت عزای امامزمانت در عزای پدرشون لطفاً با گناهان و کارات ناراحتشون نکن.
حواست هست؟
پوستر مراسم جمکران رو دیدم. ساعت ۸شب امروز. حاج آقا پناهیان و حاج سعید حدادیان ...
ان شاالله عصر بعد کلاس ساعت۴میرم طرف ترمینال جنوب. اتوبوس قم و از اونجا مستقیم جمکران. بعد مراسم هم میایم محضر حض
این روزها که باید آشوب باشم آرامم به بودنت 
آرامم به وعده هاى خدا
آرامم به اینکه او همه چیز است و دیگران هیچ 
آرامم که فقط محتاج اویم و از غیر بى نیاز 
این روزها دلم گرم است به سلام هاى صبحت و شب بخیر هاى شبانه ات 
این روزها سر خوشم از اینکه سراغم را راس ساعت هاى جفت مى گیرى 
این روزها حالم معمولى است دلم روشن است و چشمانم امیدوار به روزنه اى که از 
دور دست ها سو سو مى زند
این روزها مى گذرد اما ...
چیزى که باقى مى ماند مهربانى توست به مهربانویت 
چی
سلامسرکار بدلیل حقوق کم دیگه نمیرم
کارم شده پخش یه سری لواشک و آلوچه
وضع مالی عجیب دغدغه ام شده و نمیدونم چیکارکنم
بین دوراهی مهاجرت به تهران و یا ماندن در رفسنجان مانده ام
کاش توی زمین و زندگیمون گاهی یه کلیدهایی داشتیم که میتونستیم با فشار دادنشون از گزینه کمک استفاده کنیم و راه درست و غلط رو تشخیص بدیم
امروز نمیدونم چرا حال غریبی داشتم
بااینکه کنار خانوادم بودم و امروز حتی محمدرضا دوستمم دیدم باز حالم یه جوری بود
انگار کنارشونم ولی دل ت
از همون اول که نشستم یا شاید هم بعد ده دقیقه، این مهم نیست، می خواستم صندلی و بخوابونم و تا مقصد راحت باشم. تا صبح که روی صندلی های چرت و زوار در رفته ی سمینار یک ارشد می شینم، دردهای قبلی باعث نشه سه روز به کمر درد و گردن درد فکر کنم و عملا تو یک در یک تخت گیر بیوفتم! ولی دستم به تنظیم صندلی نمی رفت که مبادا پشت سری پاهاش بلند باشه اذیت بشه. تا اینکه بعد از دو ساعت که از صدای فیلم چرت ایکس لارج و رد شدنش حتی از هندزفری تصمیم گرفتم یکم خودمو خلاص کن
متن آهنگ کی عاشقت کرده سحر
کنارمی اما اینجا تو این خونه یکی گمت کردهکی پشتِ اخماته کی عاشقت شده کی عاشقت کرده؟کنارمی اما از عطرِ من ردی روی لباست نیستتصویرِ تو تاره پلکای من خیسه اما حواست نیستخیره ام بهت اما دیگه هماهنگ نیست مسیرِ چشماموندیگه ازم دوری دستامو ول کردی حتی توو عکسامونتوو خودتی همش با من یا با خودت با کی بهم زدی؟
ادامه مطلب
سپهر دیر رسید خونه. همه نگران و عصبانی بودیم. وقتی رسید عموش که برادر بنده باشن به ایشون گفتن دست و روت رو بشور شامت رو بخور حرف داریم.
به سپهر گفت فاطمه از شما ده سال بزرگتر هست میخواد دیر بیاد یا برنامه ش تغییر میکنع اجازه میگیره؛ به نظرت یه خانوم 28 ساله اجازه میخواد؟ سپهر گفت نه. گفت اجازه گرفتنش نشونه ی احترام هست. متوجه میشه ما نگرانش میشیم. شما حواست بود چقدر همه رو دلواپس کردی؟
خوشحال شدم نگفت فاطمه چون دختره اجازه میگیره. خوشحال شدم احت
فکر کنین بعد کلی سختی کشیدن دوباره درگیر یک چالش جدید بشین و کاملااتفاقی متوجه یکسری پیام بشین که در مورد شماست ( و دد مورد شما به خانواده هشدار میدن !)و شما هم با این که امکانش رو دارین به خودتون اجازه چنین کاری رو ندین که برین پیام ها رو چک کنین و بلا تکلیف بشینین که ببینین چه بلای دیگه ای قرار سرتون بیاد ، تا کجا قراره تحت فشار باشین و برای عقایدتون بجنگین و پنهانشون کنین :)))))
فقط میتونم بگم خدایا تنها امیدم اینه که حواست هست ، هر چی که خودت صل
واکنش مردهای دور و بر موقع خوردن غذای همسر1- مرد همون طوری که لقمه اول به نیمه های زبونش رسیده: خانم. میگم جدیدا دستت لرزش پیدا کرده? یا شاید بازم موقع ریختن نمک ادویه غذا حرفای اقدس خانم از پشت تلفن حواست و پرت کرد?- خانم خونه: :/ :| میگم اصلا این غذا به پرزهای چشایی شما برخوردم کرد?2- مرد که در حال خوردن آخرین قاشق غذاشه میگه: الحمدلله.+ خانم خونه که از لقمه اول به دهان مبارک همسر خیره شده میگه: طعمش خوب بود? خوشمزه بود?- مرد خونه که لقمه اش رو قورت د
سلام
خالق مهربانم
نه سردار و هیچ کدام مجاهدان درگاهت هیچی احتیاجی  به نوشته های کپی یا گاها اشارات خودم ندارند...
خودم خیلی احتیاج دارم...
خدایا تو خالق و بسیار بسیار مهربان
لطفا کمک کن تا درست و اون طور مورد رضایت هست..گام بردارم و عمل کنم....
سخنی کوچک با سردار دلها
از موقع برام مهم شدی و فهمیدم یه گهور ناب هستی،دیدم و فهمیدم حواست به خیلی موارد هست...
به قول نه  از این ور بوم افتاده بودی و نه اون ور بوم...موقعیت سنجیده و آرام عمل میکردی...لطفا کمک
 
چشم های تو آبی نیستوگرنه حتمادر آنها غرق می شدمسیاه نیستوگرنه حتما درآنهابه خواب می رفتمسبز نیستوگرنه حتما در آنها گم می شدمامانه دوست دارم غرق شومنه به خواب برومنه گم شوممن دوست دارمهر صبحقله ای تازه از چشم هایت رافتح کنمو هر غروبجرعه ای از آنها بنوشمبانوی چشم قهوه ای من..!"محسن حسینخانی"
 
پ.ن:
‍ تصدقت بروماصلا حواست هست کهحواسم پرتقهوهچشمهایت شدهمدام باگوشواره هایفیروزه ات بازی می کنم تاغیرت شاعرانه امقلمبه شودنگذارم از حادثهبوسه قِ
میدونی یه حس خاص گنگ و مبهم دارم
نمیدونم چرا یه دفعه اینطور شدم..
صبح با شز رفیتیم شرکت که آموزش ببینیم ،با اسنپ راننده خانم رفتیم ، خانمه که آموزش میداد ، خیلی چیزا رو رد میکرد میگفت دس نزنین ،یکم با اونا ور رفتیم ،یه سوال پرسید ،موندیم توش چرا استادامون اینطورین ، مثلا بهترین دانشگاهیم بعد پیاده رفتیم انقلاب ، من آش شله قلمکار سفارش دادم اونا فست فود ، کلی خوشحال و شاد بودیم ، یه جورایی دلم گفت که بمونم تو این رشته ، کلی شوخی کردیم ، ز میگفت
امروزه،آدما خیلی برداشت های اشتباهی از حرف و رفتار های دیگران میکنن،یه چیزی درموردت میگن که تو شاخ در میاری.آدم باید توجه کنه به رفتار هایی که میکنه و حرفایی که میزنه،چون گاهی اوقات،بدون اینکه خودت با خبر بشی،متهمت میکنن.تهمتی بهت میزنن که حتی تو بهش فکرم نکردی و اصلا منظورت اون نبوده.نمیشه گفت قضاوت،باید گفت برداشت اشتباه زیاد شده مخصوصا برداشت اشتباه از رفتار آدما.یه جورایی اگه حواست نباشه،گناهکار میشی.اون موقع ست که حکایتت میشه،آش نخ
استاد دانشگاهم می‌گفت: 
در حال رانندگی بودم و حواسم پرت بود. یه دفعه یک ماشین با سرعت از کنارم رد شد و با بوق ممتد داد زد و گفت: هی الاغ حواست کجاست؟! 
همانطور با سرعت رفت و پشت چراغ قرمز ایستاد. چون خیابان خلوت بود منم رفتم کنارش ایستادم. شیشه‌های هر دوتامون پائین بود. یواشکی از کنار چشمش به من نگاه می‌کرد. منم مستقیم بهش نگاه می‌کردم. 
ادامه مطلب
سلام .خسته نباشین.من امروز مصاحبه بودم.بخش تخصصی خیلی خوب بود.خیلی ادمای مهربونی بودن.یکیشون ازم پرسید چرا اسم محلتون گلستان چون به خاطر حافظ که اسم کتابش گلستانه گذاشتن اینو ممکنه؟گفتم ممکنه ولی اسم کتاب حافظ گلستان نیس.اون مال سعدیه.بعد خودشون خندیدن گفتن افرین حواست جمعه.درکل خیلی خوب بود ولی بخش عمومی زیادجالب نبود.مسئولش خیلی خیلی بداخلاق بود.همش اخم میکرد حتی اگه جوابشو درست میدادی.بیشتر هم به راهپیمایی گیر داد وادرسشو میپرسید.ودرم
یه اخلاقی دارم که وقتی ببینم چیزی واقعی نیست میذارمش کنار و میرم! 
که بیشتر در مورد آدم ها و رفتارشون واسم اتفاق میفته ولی میتونه در مورد هرچیز دیگه ای هم باشه که الان مثالش یادم نمیاد ولی حتما تجربه کردم! 
خلاصه که این اخلاقمم دوست دارم! 
وقتی میدونم واقعیت یه چیز دیگه ست چرا باید با یه مشت دروغ و چیزای غیر اصل دور و برمو پر کنم؟
همونطور که گفتم هیچ چیز اونطوری که میگن نیست تا خودت تجربه نکرده و ندیده باشی نمیتونی به واقعیت پی ببری؛ حتی باید ب
+عراقی ها را میبینی؟
اینقدر خدمت می‌کنند به زوار؟
_خب
+فکر میکنی دلیلش چیست؟
_شما بفرمایید استاد
+عذاب وجدان برادر! عذاب وجدان! حجت خدا را اجداد همین ها شهید کردند! باید هم الان اینطور گریه کنند و پذیرایی کنند! البته از مهمان نوازیشان چشم نمی پوشم ها!
_بعد ما چی؟
+ما چی چی؟
_ما آن وقت نقشمان در عاشورا چه بود؟ اجدادمان، خودمان بچه هایمان
+شکر خدا کوفی نیستیم برادر، اهل شیعه پرور ایرانیم
_اهالی کوفه و شام و مدینه هم اهل شهرهای مسلمان پرور بودند برا
به نام خدا خدا به واسطه من خواست چند تا چیز رو بهتون بفهمونه، آقا میدونستید زمان چقدر اهمیت داره، که میشه قسم خورد باهاش؟! ببین خدا میخواد تو تواصی به حق و صبر داشته باشی. برای اینکه این کار رو بتونی انجام بدی تو باید همه کارهای خوب رو انجام بدی میدونم سخته اما سعی کن، چون تواصی به حق خودش جزو کارهای خوبِ اما به نظرت چیزی کم نیست؟ چرا هست؛ ایمان... تو اگر ایمان نداشته باشی حتی اگر بتونی این کارها رو هم انجام بدی به هیچ دردی نمیخوره و کلا توی خس
جلوی آیینه خودمو می‌بینم، خیلی تغییر کردم!
جدی جدی با روضه‌هایِ تو، خودَمو پیر کردم
باورِ من اینه که! همیشه تو زندگیمی
من عوض شـدم؛ ولی تو حسینِ بچگیمی
حواست هست به موهای سفید سرم
چقدر! امسال از گذشته شکسته ترَم
حواست هست؛ نوکرت داره پیر میشه
بخرم ببرم به حرم داره دیر میشه!
دوست دارم، دوسـت دارم
 
همه شب هامو غم تو طی کرد؛ ببین که آشوبَم
تو روضه‌ها آقا، منم مِثه نوکر به سینه میکوبَم
قربون لبات برم، از عطشِ نفـست، دیگه بریده
مادرت اومد! ولی د
این شاید اولین سفر زیارتی بدون خانواده و دوستان بوده باشد... 
چه لذتی بالاتر از درخواست کردن از خاندان کرم وجود دارد؟؟؟
خاندانی که نیامده، درخواست را می شنوند حتی اگر به زبان نیاوری... 
شاید این سفر، یه سفر تذکر بوده باشدکه حواسمان بهت هست حواست به خودت باشد... شاید... 
السلام علیک یاحضرت معصومه (س) 
موقع صدقه دادن زرنگ باشید!
✅آیت الله مجتبی تهرانی:
❄️اگر می‌خواهی صدقه بدهی،همین طوری صدقه نده؛ زرنگ باش، حواست جمع باشد.
صدقه را از طـرف امـام رضـــا بــرای سـلامتی امام زمـان بـده!
این جوریبرای دو معصوم است؛دو معصومی که خدا آنها را دوست دارد،ممکن نیست خداوند این صدقه تو را رد کندتوهم اینجا حق واسطه‌گری‌ات را می‌گیری.
تو واسطه‌ای و همین حق واسطه‌گری‌ است که اجازه می‌دهد تو به مراحل خاص برسی.
❤️امام صادق (علیه السلام) :
✳️صدقه دادن
یا نور المستوحشین
می گفت من فهمیده ام، ماها جنس وجودمان طوری است که حال خوب یا بدمان یک دلیل بیشتر ندارد و آن هم کیفیت ارتباطمان با خداست. یعنی تو الان هر دلیلی برای آشفتگی ات بیاوری باز تهش می رسی به همان... یک نقصی آنجاست. دیدی گاهی اوقات هزار کار و مشکل و گرفتاری داری اما ته دلت آرام است که در نهایت همه چیز سر جای خودش قرار می گیرد؟ با آرامش و در حد توانت وظیفه ات را انجام می دهی و این قدر هم به در و دیوار وجودت مشت نمی کوبی... آن لحظه ها حتما بخا
یا نور المستوحشین
می گفت من فهمیده ام، ماها جنس وجودمان طوری است که حال خوب یا بدمان یک دلیل بیشتر ندارد و آن هم کیفیت ارتباطمان با خداست. یعنی تو الان هر دلیلی برای آشفتگی ات بیاوری باز تهش می رسی به همان... یک نقصی آنجاست. دیدی گاهی اوقات هزار کار و مشکل و گرفتاری داری اما ته دلت آرام است که در نهایت همه چیز سر جای خودش قرار می گیرد؟ با آرامش و در حد توانت وظیفه ات را انجام می دهی و این قدر هم به در و دیوار وجودت مشت نمی کوبی... آن لحظه ها حتما بخا
با اینکه میدونه اصلا از این کار خوشم نمیاد اما وقتی به یه بهونه ای وارد اتاقم میشه و من رو در حال نوشتن می بینه برای لحظه ای کوتاه هم که شده نگاهش رو می لغزونه روی نوشته های کاغذ زیر دستم. کاملا می تونم حس کنجکاویش رو درک کنم.
بد چیزیه که از موعد پایان خودت بی خبری، که قبلش حتی یه ندا هم بهت نمیدن، که باید حواست باشه شاید این آخرین باره...
نه برای به دنیا آوردنت اجازه گرفته می شه نه برای خلاص شدن از شرّت!
به روزی فکر کردم که دیگه نیستم تا دفتر زیر د
چرا روی داشته هام تمرکز نکنم؟چرا به این فکر نکنم که اوضاع خوبه؟ اونقدر ها هم بد نیست؟ اوکی فشار هست سختی هست. اما من الان دارم زبون دوم رو یاد میگیرم دارم کار مفیدی تو دانشگاه میکنم و دارم برای ی کشور دیگه اقدام میکنم. اینا همیشه آرزوهای من بودن. پس چرا خوشحال نیستم؟ شاید چون ی به قول المانیا خوک درونی دارم که دوس دارم مدام سرزنشم کنه و نداشته هام رو ببینه. مدام وایستاده اون بالا و به اشتباهام نگاه کنه. ی روش خوبی تو کتاب سیلی واقعیت بود که میگف
ایام فاطمیه تموم شد و من همش در فکر بودم تا مطلبی برای خودم بنویسم. دلِ دیگه هوایی میشه پر میزنه ولی خب رها کنی، رو بوم هرکسی و هرچیزی میشینه...
نگهش داشتم همین حوالی همین سمت و سو
نگاه کردم به داشته ها و نداشته هام 
به دستان خالیِ خالی
یه وقتهایی پشیمون میشم از خیلی جذابیت های دوست داشتنیِ اطرافم
نگاه میکنم به دلم و میبینم رفته یطرف پنهان شده و میگه : بمن چه! میخواستی حواست باشه!
دل دیگه شعور نداره؛ اگه داشت که اسمش میشد عقل
اینقدر شرمنده و غرق
فکرش را بکن
مثلا صدایت بزنم بگویم عاشقت شده ام!
شاکی نشو بابا...
فقط گفتم فکرش را بکن!
بعد بلا به دور ! 
مثلا بگویی وای عزیزم... 
من هم مدتهاست میخواهم همین را بگویم!
چشم غره نرو دختر ...
گفتم مثلا بگویی!
بعد زندگی کنیم...بچه دار شویم...
نوه دار شویم !
اوووه اخمش را ببین...
داریم فرض میکنیم فقط!
حواست باشد نوه دار که شدیم
هر بار قربان صدقه اش بروی...
از من یک پس گردنی خواهد خورد!
ها؟ 
چشمهایت را چرا گرد میکنی!؟
حسادت پیر و جوان و بچه و نوه ندارد که!
خب...
نظرت
آرام عادت داره هنوز از مدرسه نیومده شروع کنه به تعریف کردن تمام اتفاقات اون روز توی مدرسه فاطمه دقیقا برعکسه بهش میگم تعریف کن تو  مدرسه امروز چیکارا کردی میگه اتفاق خاصی نیفتاد.خودمم همین طوری بودم . بهش میگم همون اتفاقات الکی رو مثل آرام تعریف کن برای من جذابه ولی آخرش هم چیزی نمیگه:(
 
-یه عده ای هستن تو خانواده یا دوستان و آشنایان که بودن باهاشون اذیتت میکنه.اتفاقا زیااد هم هستن دوروبرمون.اینا اینطورین که کنارشون مدام باید حواست به خودت
اولین سؤالی ک بلافاصله در مدخل ورود ب عالم برزخ از من سؤال می کنند.
کیست آن ک تو را پرورش داد؟
تحت تربیت و ربوبیت و پرورش چه وجودی بودی؟
خود را ب که سپرده بودی؟ 
امور خود را ب که واگذار کرده بودی؟
چه کسی تو را رشد داد؟
با قدمها و دستورات چه کسی پیش رفتی و راه تکامل خویش را طی نمودی؟ 
حواست بوده؟
« ربّ » خودت را شناختی؟
یا ک چشم بسته و کورکورانه طی مسیر کردی و عمر خود را ب فنا دادی؟
حوزه علمیه مشکات رفته بودیم دوره دو روزه.
کلاسمون تموم شد و استاد اومد ایستاد نمازجماعت.
بین دو نماز، پا شد یه نکته گفت دل منو برد!
 
یک نکته از کتاب آداب الصلاه امام خمینی (ره).
گفت امام می فرمایند که برا کنترل حواست در نماز، وقتی داری ذکر نماز یا حمد و سوره رو میخونی، اون رو برای قلبت بخون. یعنی توجه کن که زبانت داره به قلبت یه چیز رو میگه. براش بازگو می کنه.
بعد از چند وقت می بینی که برعکس میشه این قضیه. یعنی اذکار نماز از قلبت بر زبانت جاری میشه.
متن آهنگ یکی در میون مازیار فلاحی
می دونم؛ یکی این وسط بینمونه
یکی که حواست، بهش پرته انگار
تا میگم؛ چرا این روزا بیقراری؟
میگی خوبه حالم
برو! دست بردار
من حس می کنم، عطرشو رو لباست
دلت پیشِ من نیست
می دونم کجایی
ادامه مطلب
توی اون عکس، توی ساحل .. خیلی خوشگل شدی. نمی دونم چطور اینکارو می کنی، این یه جور استعداده؟ اصلا حواست هست؟ انگار، یه هاله از خودت ساطع می کنی و همه محیط رو در بر می گیره. منظورم یه تجسم فیزیکی نیست، مثل یه احساس؟ انگار ک تحت تاثیر مواد باشم. مثل این میمونه ک تمام صحنه جوری تزئین شده باشه ک تو به چشم بیای، و وسط این کادر تو وایسادی، با یه حالت بی تفاوتی کامل نسبت به دنیای دورت توی جای دیه ای سیر می کنی و اصلا منوجه نیستی ک دنیا داره به تاثیر از تو ا
این روز‌ها مدام به تعریف خوب بودن فکر می‌کنم. همین که آدمی صاف و خیّر باشد آیا کافی‌ست؟ همین که متواضع باشد، تکبر نورزد آیا کافی‌ست؟ به پارامترهای جدیدی رسیده‌ام که فکر می‌کنم اولویت با داشتن این خصوصیت‌هاست. مثلا «جسارت». مثلا «معرفت». جسارت و شجاعتی که خارج از محدوده عقل نباشد. فکر کردم که یک آدم جسور حتی در کارها و حرف‌های ساده‌ی روزمره، چقدر می‌تواند جذاب و خوب باشد. از احتیاط زیاد حس ناامنی می‌گیرم. معرفت اما خودش تعریف دارد. این
هرگاه دلم رفت تا محبت کسی را به دل بگیرد، تو او را خراب کردی.
خدایا به هر که و به هر چه دل بستم، تو دلم را شکستی.
عشق هر کسی را که به دل گرفتم، تو قرار از من گرفتی.
هر کجا خواستم دل مضطرب و دردمندم را آرامش دهم، در سایه امیدی، و به خاطر
آرزویی، برای دلم امنیتی به وجود آورم، تو یکباره همه را بر هم زدی و در
طوفان های وحشت زای حوادث رهایم کردی، تا هیچ آرزویی در دل نپرورم و هیچ خیر
امیدی نداشته باشم و هیچ وقت آرامشی و امنیتی در دل خود احساس نکنم ...
تو ا
تجربه ی گشتن توی دنیای تاریکی و بی پناهی، به من یاد داد که این دنیا پر از ناخوشایندیه. آدمایی که در معرض بدی، روحشان خط خطی شده و با این روح خط خطی توی دنیا قدم می زنن.
وقتی که آدم قوی باشه، مشکلی نیست. اما وقتی نباشه هست که می بینه چقدر دنیا آشفته ست... چقدر قلبا رو تاریکی گرفته...
خوبه مهربون بود، ولی مهمه مهربون عاقلی بود. لازمه که قاطی نشد با آدما تا قوی و قوی تر شد. تا قلبتو محافظت کنی  و بتونی مهربون تر باشه. مثل مهسای قبل. مهربونی توی دله. قرار
گاهی چنان از تو نا امیدم که مدام حضورت را انکار می کنم، اما گاهی چنان شگفت زده ام می  کنی که سرم را بالا  میگرم و بی درنگ  رو به آسمان لبخندی سراسر عشق می زنم ، می دانم که گاهی چه اندازه از من و کار هایم ناامید  ،خسته و دلتنگ می  شوی .
این من هستم که همیشه تنهاپناهگاه زندگی ام تو هستی ، گاهی از خودم می پرسم من چ کار میکنم چه کار میتوانم انجام بدهم ؟ برای او که آن بالا است و عاشق من است و هر کاری انجام می دهد تا من لبخند بزنم خودش گفته آن هم نه یک بار
آقا دیروز دومین جلسه ای بود که یوگا رفتم.هر چقدر از احساس لذت و آرامش و خوشی دیروز بگم کم گفتم.یعنی حتی در تصوراتم هم نمیگنجید انقدر از یوگا لذت ببرم و کیف کنم.الان لحظه شماری میکنم برای فردا که بازم کلاس دارم.یعنی تو اون یک ساعت و نیم که حرکات یوگا رو انجام میدیم انقدر باید حواست به درست انجام دادنشون و تنفست باشه که اصلا به چیز دیگه ای فکر نمیکنی.نتیجه این میشه که وقتی میای بیرون تا آخر شب یه لبخندی رو لباته و فکرت آرومه و دیگه برات مهم نیست ک
دانلود آهنگ جدید پیمان عباس زاده پل
آهنگ جدید و شنیدنی پل با صدای پیمان عباس با متن آهنگ و به صورت لینک مستقیم از رسانه آنلاین توییت موزیک
Download New Music By Peyman Abbaszadeh Called Pol
دانلود آهنگ جدید پیمان عباس زاده پل بالاترین کیفیت
Download New Music By Peyman Abbaszadeh Called Pol
برای دانلود آهنگ به ادامه مطلب مراجعه کنید …

تکست و متن آهنگ پیمان عباس زاده پل
به یادت از تموم گل فروشی های این شهر میگیرم گل
برای دیدنت حتی میون این خیابونا میزنم پل
قبوله تو درست میگی برای م
بعضی شب‎ها و روزها چنان احساسات و عواطف درونم به جوش و خروش می‎آیند یا فکرهای مختلف مغزم را قلقلک می‎دهند که به سختی خودِ قبلی‎ام را پیدا می‎کنم. می‎خواهم بگویم بعضی اوقات خودت هم نمی‎دانی چه حالی داری! فقط می‎دانی انگار یک جای کار می‎لنگد و روح و ذهنت به شدت درگیر اتفاقات نیفتاده می‎شود، نمی‎دانی آن لحظه عصبانی هستی، رنجیده‎ای، ناراحتی و بغض داری یا اصلاً می‎خواهی اشک شوق بریزی. گویی همه سوداها و نیروی بی‎کران جوانی و همه‏‎ی اشتی
بعد مدت‌ها باز جلو روم یه در می‌دیدم. باید دستامو می‌بردم بالا و در میزدم. ولی تنها کاری که کردم فکر کردن به تردید و دودلی‌هام بعد از این همه وقت بود که دست از سرم برنداشته بودن.که چرا هیچ وقت راحت دستم سمت در نرفت. شاید پشت در هنوزم اون صورت منتظرم باشه و منم منتظر حرفایی که باید میشنیدم. و حالا عجیبتر از همه اتفاقا دوباره دیدنش همراه یه بچه حتما برام جالب می‌شد. حداقل بعد یک سال و خورده ای. تو این فکرها بودم که در باز شد. وقتی باهاش روبه رو می
اصلا از همون اول من با خودم شرط کردم اگر رفتم معماری همون ترم دوم به بعد بگردم پی یه کار دانشجویی مرتبط با رشته ام و بعد عین سگ توش جون بکنم حتی اگه چندرغاز اخر ماه بذارن کف دستم.
از اولشم فقط دنبال یاد گرفتن کار بودم. 
الان چی شده؟
یه هفته اس دنبال کار میگردم هیچی به هیچی.
اقا جان کار خفن که نمیخوام.یه کاراموزی ساده اس دیگه...این چه مصیبتیه خب؟
از طرفی همش منو از کار تو شرکت ها میترسونن میگن اوضاع خرابه و بهتره خیلی حواست جمع باشه برای همینم نصف
۱)ماه رمضان خود را چگونه گذراندید؟
بسیااااار مفید/: صبح رفتم سرکار و بعد اومدم خوابیدم،بیدار شدم افطار کردم و تا دور خودم چرخیدم شده وقت سحری درست کردن،سحری خوردیم و باز خوابیدیم و باز روز از نو و روزی از نو|: و جالب اینجاس که همه اشم خسته ام((:
امسال ماه رمضون اصلا اذیت نشدم،خداروشکر،البته فکر کنم بیشتر بخاطر این بود ک اصن وقتی برای اذیت شدن و اینا نداشتم همه اش یا کار بود و یا خواب(:
برای بعد ماه رمضون یه برنامه اساسی باید بچینم ان شالله(:
۲)هنو
 
قلبم را لمس کنتا که خودت حس کنیتمامش از عشق تو پر شده
‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘
حواست هست با تو خوشحال ترینحالت عاشق شدنم
‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘
تا ابد بہ اندازه ڪافی زیاد نیستبرای با “تـو” بودن ….
‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘‘
سلام خدای مهربونم
سلام همدمم. خوبی؟؟؟
منم خوبم
خدای مهربونم وقتی بهت فکر میکنم ، میبینم چقدر هوام را داری و داشتی ، آروم میشم. دیگه نمی ترسم.
امروز رفتم و به مدیر شرکت گفتم نمی تونم تمام وقت باهاتون کار کنم.گفتم به صورت پروژه ای . اونم ریموت.
اولش پیش خودم گفتم ، نکنه قبول نکنه ؟؟
بعد گفتم من اون کاری که فکر میکنم درسته را انجام میدم، دیگه بقیش با خداست.
خدایا من همه زندگیم را سپردم به شماهاااا!!!
قربونت برم ، خودت حواست باشه خراب کاری نکنماااا
م
 
 
سلام!اکثر عکسایی که از اتاقم میگیرم مربوط به همین یه تیکه ی آبی هستش که کنج میزمه!تنها جاییه که وقتی بهش نگاه میکنم حالم خوب میشه!زمانی که میشینم حافظ رو باز میکنم و شروع میکنم به خوندنش و حضرت میگه:
حافظ صبور باش که در راه عاشقیهر کس که جان نداد به جانان نمی‌رسد
یا حتی موقعی که سهراب میخونم و عطر نرگسای قشنگم هوش از سرم میپرونه!
+تازه اگه چاییش تازه دم باشه و زعفرونی که دیگه اخر حال خوب بودنه!
[به وقت چهار بهمن ماه]
 
 
...
که حواسش بهت باشه
که دوستت داشته باشه
اول(خــــــــــدا)
دوم(خــــــــــدا)
آخر(خــــــــــدا)
خدایا ببخش که اگه اینقدر نگران نظر
مـــــردم
بودیم،
نگران نظر تـــــو نبودیم.
اما
توهمیشه حواست به ما بوده و
هــــســـت
بــبــخش مـــارا...
این کاخ آرزوها چیست ...که از بچگی زحمت ساختنش را میکشی ...دیوار هایش را محکم میکنی مبادا فرو بریزد ...هر شب به بلند تر شدنش فکر میکنی ...روزی نیست که در پی جلال و شکوهش ندوی ....لحظه ای نیست که آیینه کاری هایش حواست را پرت خودشان نکنند ...ثانیه ای نیست که از پله هایش پایین و بالا نکنی ...اتاق هایش را یک به یک باز نکنی و داخلشان سرک نکشی ...لحظه ای نیست که راه نروی و تمامش را با عشق،قرین نکنی ....این کاخ آرزوها چیست که انقدر به پایش "عمر" میگذاری،اما نیمه های
حبیب! حواست به آقامان باشد ... گرد و غبارِ نبرد که فرونشست، امام به بالینش آمدند... « پروردگارت تو را رحمت کند، ای مسلم بن عوسجه » این جمله امام را که شنید، چشمانش را باز کرد.حبیب بن مظاهر نزدیکش بود. با دست به امام حسین (علیه السلام) اشاره کرد و گفت : ای حبیب، تو را وصیت می کنم به این آقا، باید خود را فدای او کنی.- حبیب بن مظاهر : به خدای کعبه سوگند، همین کار را می کنم.ساعتی نگذشت که به وصیت دوستش عمل کرد...نفس المهموم، شیخ عباس قمی، ص333. خدایا، دوستان

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها